زن ... جنس عجیبی ست!
چشم هایش را که می بندی، دیدِ دلش بیشتر ...
من ﺍﮔﺮ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
ﻣﻰ ﻧﻮﻳﺴﻢ ... ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻘﻢ ...
ﻧﻪ ﺷﻜﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ …
ﻓﻘﻂ ﻣﻰ ﻧﻮﻳﺴﻢ ﺗﺎ ﻋﺸﻖ ﻳﺎﺩ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻤﺎﻧﺪ ...
با سپیدی کاغذِ دلـــــــــم،
عشق بازی جانانه ای خواهم کرد...اگــــــر...
کی به پایان برسد درد، خدا می داندماه ساکن شود و سرد، خدا می دانددر سکوت شب هر کوچه این شهر خرابگم شود ناله شبگرد، خدا می داندمردم شهر همه منتظر یک نفرند