آشــــــنای غریـــــب

اینجا همه چی در همه

آشــــــنای غریـــــب

اینجا همه چی در همه

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه


آیین‌ها و برگزاری‌ آنها برخاسته از باورها، فرهنگ، تاریخ، مکتب، شیوه‌ زندگی، شرایط جغرافیایی، اسطوره‌ها و نیز نشان از خواست و آرزوهای خفته مردم هر سرزمین‌ است.
فلسفه زیبای آیین‌های خود را بدانیم چرا که همین آیین‌ها به جامعه سربلندی و به مردم سرزندگی می‌دهند.
هفت سین نوروز یک سنت کهن پارسی است. این سنت از زمان باستان تا امروز همچنان جایگاه ویژه خود را نزد پارسیان حفظ کرده است. این سنت کهن دارای معانی ویژه و نیز نشانی از رمز و رازهای هوشمندانه زندگی نیاکان ماست.


متاسفانه، سالهاست که تماشاگر دخل و تصرف‌های نادرست و بی‌معنا یا به نوعی تحریف این سنت باستانی بوده و هستیم.در همین اندیشه، کوشیدم با راز گشایی کوتاه از معانی هفت سین نوروزی، حقیقت  هفت سین نوروزی را یاد‌ آور شوم.
هفت سین از هفت محصول زمینی گزینه می‌شود تا از نعمتهای که خداوند به انسان بخشیده است، سپاسگزاری شود.هفت سین نوروزی آئین پارسی است. (نه چینی، هندی، عربی، روسی و….)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۱۷
پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۰۱ ب.ظ

سبد سبد آبروی ایرانی رفت

کاملا بدون شرح . . .

عکس ها را میتونید با سرچ توی اینترنت پیدا کنید

اینا را من نگرفتم و بیشترشون مال فارس نیوز هستند

ببینید چقدر راحت با آبروی یه کشور بازی میکنن

و بعدش با یه عذرخواهی ساده تموم میشه

تاسف داره ..........

شرمن: سبد کالا با پول ما میان فقرا توزیع شد!

بقیه در ادامه ی مطلب . . .

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۰۱
پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۲۶ ق.ظ

دو داستان جالب


داستان آموزنده : “طناب خیالی”

کودکی از مسئول سیرکی پرسید:
چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است!
صاحب فیل گفت:
این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است.
آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۰۹:۲۶
دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۱ ب.ظ

داستان کوتاه هر اتفاقی بیفتد به نفع ماست


توی کشوری یه پادشاهی زندگی میکرد که خیلی مغرور ولی عاقل بود
یه روز برای پادشاه یه انگشتر به عنوان هدیه آوردند ولی رو نگین انگشتر چیزی ننوشته بود و خیلی ساده بود
شاه پرسید این چرا این قدر ساده است ؟
چرا چیزی روی آن نوشته نشده است ؟
فردی که آن انگشتر را آوره بود گفت: من این را آورده ام تا شما هر آنچه که میخواهید روی آن بنویسید
شاه به فکر فرو رفت که چه چیزی بنویسد که لایق شاه باشد و چه جمله ای به او پند میدهد؟
همه وزیران را صدا زد وگفت ،
وزیران من هر جمله و هر حرف با ارزشی که بلد هستید بگویید
وزیران هم هر آنچه بلد بودند گفتند
ولی شاه از هیچکدام خوشش نیامد

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۲۳:۳۱
پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۲۰ ب.ظ

و اما یه پست سیاسی - مذهبی

با ما باش ، در امان باش


این روزا صحبت از مذاکره با شیطان بزرگ است و تاکید میشه اگه رابطه با آمریکا درست بشه مشکلات ما حل میشه….

در این ابطه تیم دیپلماسی کشور در سفر اخیر خود به نیویورک تلاش نمود از فضای بوجود آمده استفاده نماید و زمینه را برای رفع تحریم ها فراهم آورد و جو ساخته شده توسط آمریکا و اروپا علیه کشورمان را تضعیف و تلظیف نماید؛ مقام معظم رهبری پیرامون این قسمت از تلاش های دولت عبارت ” خوش بین هستیم” را بکار بردند و در واکنش به حرکات طرف مقابل یعنی آمریکایی ها عبارت ” بدبین هستیم” را بکار بردند

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۲ ، ۱۴:۲۰
پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۰۹ ب.ظ

بدون شرح 3

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۲ ، ۱۲:۰۹
جمعه, ۱۰ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۰۰ ق.ظ

تلاش کن


اگه هر چقدر تلاش کردی 

بازم احساس کردی خدا کمکت نمیکنه

مطمئن باش خیلی دوست داره

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۲ ، ۰۰:۰۰
سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۷:۱۷ ب.ظ

بدون شرح 2


درد و وحشت را در چهره و چشمهای این گاو ببینید...


 بعد از تماشای صحنه کشتار دوستش به دست جلادان،


 انگار داره به عکاس التماس میکنه نجاتش بده..

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۲ ، ۱۹:۱۷
چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۵۵ ب.ظ

داستان کوتاه ویولونیست در متروی تهران

یکی از صبح‌های سرد دی ماه سال1390 ، مردی در متروی تهران، ویولن می نواخت.
او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت. در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان می‌رفتند.
بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد. او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود.
۴ دقیقه بعد: ویولونیست، نخستین پولش را دریافت کرد. یک زن پول را در کلاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.
۵ دقیقه بعد: مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت.
۱۰ دقیقه بعد: پسربچه سه‌ساله‌ای که در حالی که مادرش با عجله دستش را می‌کشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور می‌شد، به عقب نگاه می‌کرد و ویولنیست را می‌دید.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۲ ، ۱۳:۵۵
چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۵۹ ب.ظ

داستان عشق


دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۲ ، ۱۷:۵۹