خسته ام از تظاهر به ایستادگی
از پنهان کردن زخم هایم زور که نیست ! دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و
نمی دانم نازنین، نمی دانم ...
شاید تو همان گمگشته ی ازلی من باشی.
همان نیمه ی گمشده ی روح نا آرامم.
همانی که در طلبش روزگاری هرچقدر گشتم،