آشــــــنای غریـــــب

اینجا همه چی در همه

آشــــــنای غریـــــب

اینجا همه چی در همه

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
پنجشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۱:۳۸ ب.ظ

فقط یک مادر ...


به یاد می آورم زمانی را که با جورابهای سفید ...



از مدرسه به سوی خانه می دویدم در حالی که کیف مدرسه را در



دست می چرخاندم و به روزی که گذشته بود ، فکر می کردم .



در انتظار یافتن نان کره ای و شیرینی کشمشی تو .



به یاد می آورم عطر فضای خانه و رایحه ای را که همه ی بچه ها در



شامه نگاه می دارند .



تو را به یاد می آورم در آشپزخانه ، با پیش بند رنگارنگت در انتظار



تمام حرفهایی که قرار است برایت باز گویم ...



و حالا ما اینجاییم ، بانوی سال خورده ی زیبایی و دیگری که



چهل و اندی سال را سپری کرده است ، هر دو نشسته در نشیمن



مشغول نوشیدن چای ، با کیف های پر از خرید ،



آویزان بر دسته ی صندلی در حال تبادل خبرهای تازه ی این هفته .



برای هر بیننده ای چیزی نیست جز دو سر با موهای پنبه ای



ولی برای ما یعنی سالها تفاهم و خاطرات زیبا .



جوراب سفید ...



سالهایی که مادر و پسر را دست خوش تغییر کرده ، اما هرگز



آنها را از هم دور نکرده است .



یک ارتباط همیشگی برای تمام دوران زندگی .



فقط یک مادر می داند که چه وقت در حال تقلب کردن هستی .



 می تواند همراه پست آغوش گرم بفرستد



می تواند از گروهی افراد متفاوت خانواده تشکیل دهد



از پنجره با فریادی از ته گلو صدایت کند در حالی که



آنچه را که جا گذاشته ای تکان می دهد .



فقط یک مادر ...



نظرات (۱)

خیلی زیبا!
مادرم!
هستی من زهستی توست ...
تا هستی و هستم دارمت دوست ... !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی